به قول سردار:باید دانست که تعادل خواست الهی است و افراط وتفریط خواست اهریمن،پس وقتی نیروها را شناختی باید سعی کنی تغییرات را بدون تشنج و بهآرامی به انجام برسانی،به تعبیری همهچیز را باید به روش DSTبه انجام رساند تا نتیجه بدهد.
باید دانست که هیچ موجودی به میزان خود انسان به خویشتن خویش فکرنمی کند.چیزی که من برداشت میکنم از شناخت خویشتن خویش این است که ما وارد میشویم تا ببینیم بهجایی میرسیم یا اصلاً بهجایی نمیرسیم.
خویش خویشتن، هموم من واقعی ،ما یک من واقعی داریم و یک من قراردادی.
هرکدام از ما یک من واقعی داریم که میشود آن چیزی که خودمان از خودمان شناخت داریم.اینکه من نگار چطور آدمی هستم وجه شخصیتی دارم و چه چیزی در درون من نهفته است.
من قراردادی:آن چیزی که دیگران از ظاهر ما شناخت دارند دوتا وجه کاملاً از هم جداست ونمی توانیم باهم ادغام کنیم.وقتی میگوید خویشتن خویش یعنی همان من واقعی،اگر بشناسیمش و به آن توجه داشته باشیم در نقش خودت فرو میروی و میتوانی بهخوبی ایفای نقش کنی.نقش خودت که در این هستی چهکاری داری؟چه نقشی بر عهدهداری؟و قبول کنی که بالاترین نقش بر عهده خودتو است. که مثلاً اگر پدرت پولدار است ،خب باشد و اگر همسرت پولدار است،برای خودش است.شاید آسیب یا سودش به من برسد ولی درنهایت نقش اصلی به عهده خود من است.
یک جای وادی میگوید ما به این حیات یا دنیا آمدهایم تا روش حل مشکلات را پیدا کنیم.نهتنها در این وادی بلکه در کلام الله هم میگوید. کلاً حقیقت یعنی همینکه هدف از خلقت انسان و سیر جوهری که در پیشگرفته و به تکامل دارد میرسد همین است که مشکلات را یکییکی حل کند،حالا اگر من در این دوره از حیاتم درگیر مسائل پیرامون اعتیاد شدم یا مشکلات اطرافم را فراگرفته است،اینها مشکلاتی بودند که قبلاً حلنشدهاند یا تا حالا واردش نشده بودیم حالا آمدهام در این حیات که مهر پایان به این مشکلات بزنم.حالا یک موقع کسان دیگری هم هستند که برای کارهای دیگری آمدهاند مقصد هم همین است،هرکسی برای حل یک مشکلی آمده است ولی در حال حاضر مشکل امروزها همینهایی است که هرکدام ما داریم.کسی از مشکل کس دیگر خبر ندارد.چیزی که مهم است این است که من بتوانم راهحل پیدا کنم بهجای اینکه بنشینم و غصه بخورم و گریه و زاری کنم باید تفکر کنم و مشکلات را حل کنم تا قدرتمند بشوم.توقع خود را از دیگران کم کنم .ریشه توقع داشتن از دیگران از ناتوانی به وجود میآید،درست زمانی که من شکایت کنم این نشان ناتوانی و ضعف من است.
فلسفه وجود من این است که بتوانم راه را پیدا کنم و آن مهر قشنگ پایان را بزنم.مشکلاتی که ما داریم دو عامل دارد که هیچکدام بیربط به هم نیستند.1:کارهایی که درگذشته درست انجام ندادهایم و امروز با تاوان آن مواجه ایم.یکی از این مشکلات این است که قبلاً خطایی کردهایم والان تاوانش این است که مثل مصرف مسافرهایمان که قبلاً اشتباه کرده،رفته و مواد مصرف کرده و حالا باید خماری بکشد و تاوانش را بدهد.2:پیشینه کهن،میشود همانکه قبل از اینکه به این دنیا بیاییم پیشینهای داشتهایم.ممکن است آن مشکلات را آورده باشی با خودت به این دنیا.در دو حالت فرقی نمیکند باید بفهمیم و درک کنیم و یا میتوانیم بدانیم کار خدا بوده است،سرنوشت بوده،تقدیر بوده یا پا روی پا بیندازیم و بگوییم هرچه پیش آید خوش آید.هر طور میخواهد بشود،بشود.
ولی اگر درک کنیم با آنها مواجه بشویم و حلشان کنیم،دائماً نگوییم که تقصیر مادرم بود که مرا به دنیا آورد و تقصیر کشور است که اینجور شد،اگر فلان کشور بودم آلان مصرف کنده نبودم.اینهمه بدبختی نداشتم .تو باید بپذیری که آلان این شخصیت هستی و خودت به خودت کمک کنی.وقتی به خود آمدی و توانستی این وادی را درک کنی باید اقدامی انجام دهی.
باید سعی کنیم نیروها را بشناسیم ،نیروهای خود و نیروهای تخریبی و بازدارنده را کاملاً شناسایی کنیم و بدانیم که نیروهای منفی توسط القای افکار منفی در ما به وجود میآید و ایجاد کند.و اگر دچار ناامیدی و یاس بشویم دچار سکون میشویم که دیگر واویلا میشود.
به قول سردار:باید دانست که تعادل خواست الهی است و افراط وتفریط خواست اهریمن،پس وقتی نیروها را شناختی باید سعی کنی تغییرات را بدون تشنج و بهآرامی به انجام برسانی،به تعبیری همهچیز را باید به روش DSTبه انجام رساند تا نتیجه بدهد.
با تشکر از خدمتگزاران عزیز
نگارنده:همسفر زهره لژیون1
تصویرگر:همسفرزینب لژیون14
جایگاه نگهبانی را به خانم پری و جایگاه دبیری را به خانم فاطمه ی عزیزم تبریک عرض میکنم .
به امید موفقیتهای روز افزون
خدا قوت خدمت کمک راهنمای محترم خانم نگار عالی وروان در باب دستور جلسه صحبت نمودید استفاده بردم
خدا قوت خدمت خانم زهره وزینب عزیز